گلبرگ اول

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ / 

     كار ما شايد اين است كه / در افسون گل سرخ شناور باشيم

     تقدیم به تمامی آن هایی که هنوز هم تکه ای از آسمان در چشمانشان،جرعه ای از دریا در دستانشان و تجسمی زیبا ازحاطره ی ایثار گل های سرخ در معبد ارغوانی دل هایشان به یادگار مانده است . نخستین چکه ی ناودان  بلند یک احساس را در قالب کلامی از جنس تنفس باغچه های معصوم یاس به همراه یک سبد گل به روی حجم سپید یک دفتر می ریزم و آن را به آستان نیلوفری تمامی دل های زلالتان هدیه می کنم از آن که ،میهمان من هستید و رنگین کمان نگاهتان را بر باغچه ی کوجک من آراسته اید، تا بدان زینت بیش تری دهید. دوستان عزیز برما منت خواهیدگذاشت که با نظرات و اندیشه های ارزشمندتان ما را دراین راه یاری دهید.        

مجادله در ادبیات بر سر یک خال

مجادله در ادبیات بر سر یک خال
__________________

حافظ
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را                 به خال هندویش بخشم سمرقند بخارا را

صائب تبریزی
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را                           به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد            نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را


شهریار
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را                         به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را
هر آنکس که  چیز می بخشد بسان مرد می بخشد        نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و پا را به خاک گور می بخشند                    نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را


حمید رضا بختیاری راد
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را                    خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را
نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را                 مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟
و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلأ                      که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را
نه حافظ داد املاکی، نه صائب  دست و پا ها را           فقط می خواستند این ها، بگیرند وقت ما ها  را......؟؟؟ 

                   

قایقی خواهم ساخت"از" سهراب سپهری"

 

 

زندگی با همه‌ی وسعت خویش
محفل ساکت غم خوردن نیست
حاصلش تن به جزا دادن و افسوردن نیست
زندگی خوردن و خوابیدن نیست
زندگی جنبش  جاری شدن است
از تماشاگاهه آغاز حیات تا به جای که خدا میداند
 

 

 

منظور سيمين دانشور از " درخت گيسو" در سووشون چيست؟

 

بريدن آيينی گيسو از روزگار قديم رسمی بسيار گسترده بوده است... در فرهنگ ايرانی هم بريدن مو، نماد شکستن ارجمندی و البته بيش‌تر سوگواری است و  اشاره به خودکشی نمادين دارد. در ادبيات فارسی به بسياری به اين موضوع اشاره شده.

...زنان بختياری در سوگ مردان بزرگ ايل گيسوان خود را پريشان می‌کنند و در سوگ نزديکان آن‌ها را می‌برند. و اين گيسوان بريده را در راه گورستان- به زير پا می‌اندازند و لگدمال می‌کنند - به اين معنا که خود پایمال اين مرگ شده‌اند-  و گاهی آن را در ميان جامه‌ی پاکيزه‌ای از مرده می‌گذارند و با مرده به خاک می‌سپارند و گاهی نيز به صورت آيينی، گرداگرد آن می‌نشينند و  مويه‌های غم‌انگيز می‌خوانند و بر آن می‌گريند. در منطقه‌ی گرمسير فارس زنان اين گيسوهای بريده را به درختی به نام درخت گيسو می‌آويزند و بر اين باورند که با آبياری اين درخت – که اشکباری خودشان است - ، گيسوها که نماد جان از دست رفته‌ی عزيزشان است - دوباره زنده می‌شود و باز می‌گردد. سيمين دانشور در بخشی از کتاب سووشون به درخت گيسو اشاره‌ای واضح دارد:

« زری گفت بار اول که درخت گيسو را ديدم، از دور خيال کردم درخت مراد است و لته‌های زرد و قهوه‌ای و سياه به آن آويزان کرده اند. نزديک که رفتم ، ديدم نه، گيس‌های بافته شده به درخت آويزان کرده‌اند، گيس‌های زنان جوانی که شوهرهايشان جوانمرگ شده بود، يا پسرهايشان، يا برادرهايشان.».

دانشور باز در جای ديگری (بعد از مرگ يوسف) به اين درخت اشاره می‌کند و می‌گويد:

«حيف که من گيس ندارم، وگرنه گيسم را می‌بريدم و مثل آن‌های ديگر به درخت آويزان می‌کردم.»

+

برگرفته از: مقاله " نقش گيسو در فرهنگ فارسي" / خانم پيرايه يغمايي در سايت جنگ زمان

که فرهنگ آرایشِ جان بُوَد

 

 

مقولۀ « فرهنگ » یکی از بنیادی‌ترین و اساسی‌ترین مسائل هر کشور است. یک نوع قداستی در این واژه وجود دارد. رودکی سمرقندی، پدر شعر فارسی، در دیوانش گفته‌است: 

 

 

                            هیچ گنجی نیست از فرهنگ بِه   

 

به‌راستی که فرهنگ گران‌قیمت‌ترین و نفیس‌ترین گنج است؛ کسی که بافرهنگ است، همه چیز را دارد. فرهنگ باعثِ سرزندگی است:  

 

 

دلت زنده باشد به فرهنگ و هوش   

                                  به بَد در جهان تا توانی مکوش

 

                                                                    ( فردوسی ) 

 

 

ریشۀ بسیاری از مشکلات و معضلات را در جوامع انسانی باید در فرهنگِ مردمِ آن کشور جست‌و‌جو کرد. اگر فرهنگِ عمومیِ کشوری، بیمار گردد، این بیماری به بسیاری از مسائل سرایت می‌کند و آن‌ها را هم بیمار می‌کند. اگر فرهنگ کشوری درست و صحیح باشد و مردم آن جامعه مسائل فرهنگ را رعایت کنند، در آن کشور ما اقتصاد، سیاست، صنعت خوبی هم داریم. اگر بخواهیم اقتصاد کشور را سروسامان ببخشیم، اول باید فرهنگ کشور را درست کنیم. این فرهنگ عمومی کشور است که تعیین‌کننده است.  ما در این گفتار سعی داریم به مقولۀ فرهنگ در مدارس بپردازیم. امیدواریم توانسته‌باشیم یک گام در راه خدمت به فرهنگ ایران گرفته‌باشیم. 

 

 

 

ادامه نوشته

تو نیستی كه ببینی 

چگونه عطر تو

در عمق لحظه ها جاری است 

چگونه عكس تو

در برق شیشه ها پیداست

چگونه جای تو در جان زندگی سبز است.

 

هنوز پنجره باز است 

تو از بلندی ایوان به باغ می نگری 

درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها 

به آن ترنم شیرین، به آن تبسم مهر 

به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند.

 

تمام گنجشكان

كه درنبودن تو 

مرا به باد ملامت گرفته اند

ترا به نام صدا می كنند

هنوز نقش ترا از فراز گنبد کاج

کنار باغچه، زیر درخت‌ها، لب حوض

درون آینه‌یِ پاک آب می‌نگرند.

 

تو نیستی كه ببینی چگونه پیچیده است

طنینِ شعر نگاه تو در ترانه من

تو نیستی كه بیبنی چگونه می گردد

نسیم روح تو در باغ بی جوانه یِ من

چه نیمه شب‌ها کز پاره‌های ابر سپید

هزار چهره به هر لحظه می كند تصویر

به چشم هم زدنی

میان آن همه صورت ترا شناخته ام

به خواب می ماند

تنها به خواب می ماند 

چراغ، آینه، دیوار، بی تو غمگینند.

 

تو نیستی كه ببینی 

چگونه با دیوار

به مهربانی یك دوست از تو می گویم

تو نیستی كه ببینی چگونه از دیوار 

جواب می شنوم.

 

تو نیستی كه ببینی چگونه دور از تو

به روی هر چه در این خانه ست

غبار سربی اندوه، بال گسترده است.

 

تو نیستی كه ببینی دل رمیده یِ من

بجز تو یاد همه چیز را رها كرده است

غروب های غریب 

در این رواق نیاز

پرنده ساكت و غمگین

ستاره بیمار است

دو چشم خسته یِ من 

در این امید عبث

دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است

تو نیستی كه ببینی



نوع مطلب : فریدون مشیری،  برچسب ها : در كوچه باغ شعر پارسی، لینک های مرتبط : فریدون مشیری، آرشیو کامل اشعار،

آیا کاربرد و معنای چنانکه و چنانچه در زبان فارسی متفاوت است؟

چنانکه و چنانچه دو ترکیب مختلف است و دو معنی متفاوت دارند. چنانکه به معنی «آن طوری که » آمده است .در جمله «چنانکه به شما گفتم » یعنی آن طور که به شما گفتم.

ترکیب «هم چنانکه » نیز «همان‌طوری که » معنی می دهد. اما ترکیب دیگر یعنی « چنانچه» به معنی «اگر» است. جمله « چنانچه من آمدم » یعنی اگر من آمدم.[1]



[1] - در مکتب استاد،سعيد نفيسي، ص9.

ارسال شعر سعدی برای موجودات فرا زمینی!

ارسال شعر سعدی برای موجودات فرا زمینی!

وویجر1 (Voyager 1 ) یک فضاپیمای کاوشگر فضایی است که با هدف پژوهش‌های علمی در ۵ سپتامبر ۱۹۷۷ توسط ناسا به فضا پرتاب شد. هدف نخستین این فضاپیما مانند دیگر کاوشگر ناسا که وویجر ۲ نام دارد، مطالعه سیاره‌های مشتری، کیوان، اورانوس و نپتون بود، ماموریتی که در سال ۱۹۸۹ کامل شد. این کاوشگر حاوی صفحه‌ای طلایی با اطلاعاتی از تمدن زمینی است که شامل نگاره‌ها و آواهایی برای نشان دادن گوناگونی زندگی و فرهنگ‌های زمینی به موجودات هوشمند فضایی یا انسان‌های آینده است. محتویات این صفحه شامل موارد زیر است:
۱۱۶ نگاره و آواهای طبیعی مانند موج آب، آذرخش و حیوانات، قطعات موسیقی از فرهنگ‌ها و زمان‌های گوناگون، سلام به ۵۶ زبان گوناگون و پیام چاپ شده از رییس‌جمهور جیمی کارتر و نیز دبیرکل سازمان ملل متحد آن زمان، کورت والدهایم.
جالب است بدانید یکی از زبان‌هایی که پیام خوش‌آمدگویی آن در صفحه قرار داده شده‌است زبان فارسی است؛ متن پیام فارسی چنین است:
« درود بر ساکنین ماورای آسمان‌ها، بنی‌آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند. چون عضوی به‌درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار »
.
.
برگرفته از: http://gadgetnews.ir/
.

ویس و رامین

« ویس و رامین» یکی از داستان های ماندگار در ادبیات غنایی است که بخشی از این منظومه ی عاشقانه در کتاب ادبیات فارسی سال سوم دبیرستان رشته ی تجربی و ریاضی آمده است. برای آگاهی بیشتر دانش آموزان با این منظومه ی عاشقانه  برگردان خلاصه ی این داستان به نثر آمده است:

ادامه نوشته

از مجموعه دل نوشته هاي ادبي/فراسو ي افق

خورشيد داشت پرتوهاي پهن شده ي خود را از كوهستان جمع مي كرد وكم كم صداي پاي غروب به گوش مي رسيد. سكوتي وهم انگيز همه جا سايه گسترده بود، شب از راه رسيد وچادر سياه خود را بر شاخه هاي نازك درختان كشيد. فروغ كم سوي ماهتاب از لابه لاي شاخ و برگ ها جلوه گربود.

من در تاريك روشن اين فروغ با تنهايي خويش قدم مي زدم ، صداي پاي آب را مي شنيدم كه از پيچ وخم جويبارهاي باغ جاري بود، از صداي دلكش و آرامش بخش غوك ها خبري نبود . نسيم سكوت شيرين شامگاهي مي وزيد و ماه، اين حرير زيباي آسمان ، از فراز ابرها مي گذشت و گاه گاهي روشنايش را از من دريغ مي كرد. زمزمه هاي دروني من گويا تر ورساتر مي شد . صدايي آشنا از اعماق دلم به گوش مي رسيد .


آشفتگي آرامي ،درونم غوغا مي كرد، پرنده ي زيبايي كه از سفري دور، تازه از راه رسيده بود برروي شاخه ي دلم نشست .

آشنايي كه هرگز نديده بودمش . اما همواره بابيقراري آرام خود، مرا به سكوتي عميق فرا مي خواند. زبانم ديگر توان حرف زدن را نداشت ، سايه ي آن كوه بزرگ بر دلم سنگيني مي كرد .ولي من همچنان با سكوت خود مدام صدايش مي كردم و با او حرف مي زدم.

از نهايت تنهايي مي گفتم واز نهايت بيقراري!

نگاهش همچنان افق روشن را مي نگريست و از افق برايم مي گفت

از بيقراري وشكوه !!

از روشنايي ونور!!

و از محبّت وسرور!!

ميهمان تازه رسيده ي افق!

همان پرنده ي زيباي "عشق" بود.


برچسب‌ها: نوشته هاي ادبي, ادبيات, شعر وداستان
برگرفته از وب نگارستان ادب" شفق"

روش تحقیق وپژوهش علمی

ادامه نوشته

تبریک سال تحصیلی جدید

 
باردیگر نسیم مهربخش ماه مهروزیدن گرفت

وعطردل انگیز آن مشام جانها رانواخت.

توفیق حضور دراین فضای معطر گواریتان باد .

پاسخ دکتر هامون سبطی به سؤالات ادبیات درکنکور سراسری

کنکوری هاحتما بخوانید!
ادامه نوشته

شما لایق آرامش اید ...

 
 

دیگران را ببخش ...

نه فقط برای این که

آن ها لایق بخشش اند ...

به این خاطر که

شما لایق آرامش اید ...


برچسب‌ها: آرامش, عفو و بخشش, گذشت, محبت

فریدون مشیری" من نمی دانم"

من نمی دانم

و همین درد مرا سخت می آزارد

که چرا انسان،

این دانا، این پیغمبر

در تکاپوهایش،

چیزی از معجزه آن سو تر

ره نبردست به اعجاز محبت،

چه دلیلی دارد؟

چه دلیلی دارد، که هنوز

مهربانی را نشناخته است؟

و نمی داند در یک لبخند

چه شگفتی هایی پنهان است!

من بر آنم که در این دنیا

خوب بودن به خدا، سهل ترین کار است

و نمی دانم،

که چرا انسان، تا این حد،

با خوبی بیگانه ست

و همین درد مرا سخت می آزارد.


برچسب‌ها: فریدون مشیری, شعرنو, شعرمعاصر

:: ناشنيده‌هايي از زبان فارسي

ادامه نوشته

شیوه ی خط فارسی

درست بنویسیم

هنگام سخن گفتن برای القا بهتر معنی ها از تكیه, آهنگ و تأكید بهره می گیریم. رعایت این موردها به سخنور كمك می كند به آسانی بتواند با شنونده اش ارتباط برقرار كند. رعایت شیوه ی خط فارسی نیز در یك نوشته موجب گویایی, سادگی و سهولت خواندن و نوشتن می شود. به كمك شیوه ای یك دست از دوگانگی پرهیز می شود.
در شیوه ی خط فارسی اصل بر چند مطلب است:
۱- رعایت موازین دستور زبان فارسی
۲- رعایت استقلال واژه ها
۳- همخوانی نوشتار با گفتار
۴- پی روی واژگان بیگانه از شیوه ی خط فارسی
۵- آسانی خواندن و نوشتن
٦- گزینش بهترین شكل نوشتاری
۷- انعطاف پذیری
۸- چشم نوازی و زیبایی خط

ادامه نوشته

 

فرارسيدن بهار سبز ودل انگيز برهمه ی عزيزان خجسته باد

نيك فرجامي وبهروزي بهره تان باد

             

عزیزانم

  قلب هایتان گرم ، اندیشه هایتان سبز ، صداقت در کلامتان ، صبوری در نگرش

و محبت در نگاهتان ، همیشه جاری

«جام جم »چیست؟

«جام جم »چیست؟

جام جم، یا جام جهان‌نما، جامی بود که همهٔ عالم در آن نموده می‌شد. این جام به جام کی‌خسرو مشهور بود تا این‌که در قرن ششم به مناسبت شهرت جمشید و یکی‌دانستن او با سلیمان، جام مزبور را به جمشید نسبت دادند و آن را جام جم و «جام جمشید» نام نهادند. همچنین، به آن «جام جهان‌نما»، «جام گیتی‌نما»، «آیینهٔ گیتی‌نما»، «جام کی‌خسرو»، «جام جهان‌آرا»، «جام جهان‌بین»، و «جام عالم‌بین» نیز گفته می‌شود.

جام جم در واژه‌نامه‌ها

در نظم و نثر پارسی بارها از جامی به نام جام جهان‌نما، جام کی‌خسرو، آیینه سلیمان، آیینهٔ سکندر، و غیره یاد کرده‌اند و فرهنگ‌نویسان گفته‌اند: جامی بوده است که احوال خیر و شر عالم از آن معلوم می‌شده است. جام جم یا جام جمشید که ساخته فرزانگان بوده است. از هفت فلک در او معاینه و مشاهده کردی (شرفنامه منیری). پیاله جم و پیاله یا آئینه سلیمان و یا اسکندر که همه عالم در آن، بنا بر افسانه نموده می‌شد (ناظم الاطباء).


ادامه نوشته

فرهنگ نام های ایرانی

ادامه نوشته

نکاتی در مورد درس ادبیات در کنکور

http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/poshtekoonkoori/17965-2008-5-3-12-3-.jpg
ادامه نوشته

جواب فریدون مشیری به ”خانه دوست کجاست؟”سهراب

 

من دلم می‌خواهد
خانه‌ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوست‌هایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو…؛

هر کسی می‌خواهد
وارد خانه ی پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند

شرط وارد گشتن
شست و شوی دل‌هاست
شرط آن داشتن
یک دل بی رنگ و ریاست…

بر درش برگ گلی می‌کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می‌نویسم ای یار
خانه‌ی ما اینجاست

تا که سهراب نپرسد دیگر
” خانه دوست کجاست ؟ ”
فریدون مشیری

 

زمستان

هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین

http://ahange-del.persianblog.ir/

زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است




طبقه بندی: شعر- متن ادبی،
برچسب ها: شعر نو، اخوان ثالث، شعر زمستان


مبالغه (بزرگ نمايي)

 
ادامه نوشته

شرح غزل بهار عمر و سرود عشق

شرح غزل بهار عمر و سرود عشق

ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر باز­آ که ریخت بی گل رویت بهار عمر

ای که پرتوی رویت باغ عمر مرا خرم نموده است بازگرد که بدون چهره ی زیبای تو عمر من زیبایی خود را از می دهد.

فروغ رخ : استعاره مکنیه (رخ همانند خورشید فروغ دارد) - لاله زار عمر :تشبیه - گل روی: تشبیه - بهار عمر:استعاره مکنیه(عمر همچون درختی است که شکوفه دارد) ،برخی (شاخ نبات حافظ ،برزگر) آن را تشبیه گرفته اند، ولی وجه نخست ترجیح د ارد.



برچسب‌ها: ادبیات, آرایه, غزل بهار
ادامه مطلب
ادامه نوشته

خدایا

 

خدایا:
وقتی که قلب‌هایمان‌ كوچک‌تر از غصه‌هایمان‌ می‌شود،
وقتی نمی‌توانیم‌ اشک‌هایمان ‌را پشت‌ پلک‌هایمان‌ مخفی كنیم‌
و بغض‌هایمان ‌پشت‌ سر هم‌ می‌شكند…

وقتی احساس‌ می‌كنیم
بدبختی‌ها بیشتر از سهم‌مان‌ است
و رنج‌ها بیشتر از صبرمان…

وقتی امیدها ته‌ می‌كشد
و انتظارها به‌ سر نمی‌رسد…

وقتی طاقتمان تمام‌ می‌شود
و تحمل‌مان‌ هیچ…

آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریم
و مطمئنیم‌ كه‌ تو
فقط‌ تویی كه‌ كمکمان‌ می‌كنی…

آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو را صدا می‌كنیم
و تو را می‌خوانیم…

آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو را آه‌ می‌كشیم
تو را گریه ‌می‌كنیم…
و تو را نفس می‌كشیم…

وقتی تو جواب ‌می‌دهی،
دانه ‌دانه‌ اشک‌هایمان ‌را پاک می‌كنی…
و یكی یكی غصه‌ها را از دلمان ‌برمی‌داری…

گره‌ تک‌تک بغض‌هایمان‌ را باز می‌كنی
و دل شكسته‌مان‌ را بند می‌زنی…

سنگینی‌ها را برمی‌داری
و جایش‌ سبکی می‌گذاری و راحتی…

بیشتر از تلاشمان‌ خوشبختی می‌دهی
و بیشتر از حجم لب‌هایمان، لـبـخـنـد…

خواب‌هایمان‌ را تعبیر می‌كنی،
و دعاهایمان‌ را مستجاب…

آرزوهایمان‌ را برآورده می‌کنی؛

قهرها را آشتی می‌دهی

و سخت‌ها را آسان

تلخ‌ها را شیرین می‌كنی

و دردها را درمان

ناامیدی‌ها، همه امید می‌شوند

و سیاهی‌ها سفید سفید…................


برچسب‌ها: دلنوشته ها, نکته ها

 

 

خدا

خدای مهربانی‌های بی‌بهانه،


همیشه جایی در حوالی دلتنگی‌های من،


جاری می‌شوی...


جاری می‌شوی در ابریِ چشمانم،


و می‌باری آن قدر تا زلال شوم،


می‌باری آن قدر که آسمانی شود هوای دلم،


آن قدر که با همه روحم حس کنم


داشتنِ تــــو


می‌ارزد به همه‌ی نداشتن‌های دنیا،


می‌ارزد...

                                                                                   ادامه ی مطلب
برچسب‌ها: خدا, مهربانی, دلتنگی, زلال, چشمانم, نکته
ادامه نوشته

جایگاه عدد "هفت" در ادب فارسی و فولکلور ایرانی

ادامه نوشته

برگ های پاییزی

برگ های پاییزی



برگ های پاییزی

سرشار از شعور ِ درخت اند

و خاطرات سه فصل را بر دوش می کشند

آرام قدم بگذار

بر چهره ی تکیده ی آن ها

این برگها حُرمت دارند...

درد ِ پاییز ،درد ِ ” دانستن ” است



:: موضوعات مرتبط: دلنوشته ها/نکته ها
:: برچسب‌ها: برگ های پاییزی, دلنوشته ها, نکته ها 
   وب سایت : رنگین کمان

منابع کنکور92

 

منابع کنکور92

ادامه نوشته